بشنو

محتوای مثنوی

  • فهرست مثنوی

  • انتخاب موضوع

عنوان شعر
عنوان شعر
آدرس سایت
عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
35
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نَقدِ حالِ ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش از این مُلک دنیا بودش و هم مُلکِ دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار با خواصِ خویش از بهرِ شکار
یک کنیزک دید شه بر شاه راه شد غلامِ آن کنیزک جانِ شاه
مرغ جانش در قفص چون می‌طپید داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد آن کنیزک از قضا بیمار شد
41
آن یکی خر داشت و پالانش نبود یافت پالان گُرگ خر را در ربود
کوزه بودش، آب می‌نامد به دست آب را چون یافت، خود کوزه شکست
43
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست گفت: جانِ هر دو در دستِ شماست
جانِ من سهل است، جانِ جانم اوست دردمند و خسته‌ام، درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جانِ  مرا برد گنج و دُر و مَرجانِ   مرا
جمله گفتندش که: «جانبازی کنیم فهم گِرد آریم  و انبازی  کنیم
هر یکی از ما مسیحِ  عالمی‌ست هر اَلَم را در کفِ ما  مرهمی‌ست»
«گر خدا خواهد» نگفتند، از بَطَر پس، خدا  بنمودشان عَجز  بَشَر
49
ترک استثنا  مُرادم  قَسوتی‌ست نه همین گفتن، که عارض حالتی‌ست
ای بسا ناورده استثنا به گفت جانِ او با جانِ  استثناست  جفت
51
هر چه کردند از علاج و از دوا گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد چشمِ شه از اشکِ خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغنِ بادام خشکی می‌نمود
از هلیله قبض شد، اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت