بشنو
در میان تَرک ها سه تَرک هست که خیلی انسان را حرکت می دهد. ترک کلام، ترک طعام و ترک منام یا خواب. این سه چیز خیلی می تواند انسان را به جایی برساند. سکوت در اصل عبادت دانسته شده است. هیچ عبادتی مثل سکوت نیست. بنده حقیقت ایمان را نمی تواند بفهمد مگر اینکه زبانش را نگه دارد. همین حرف زدن باعث می شود که انسان آن حلاوت ایمان را نتواند بچشد.
هر کدام آفاتی دارند ولی در کل کلام بهتر است از سکوت !!
انسان ممکن است در یکی از مراتب زیر باشد :
انسان در سفر به سوی خدا، آدمی که هنوز در بند طبیعت است، انسانی که همچنان دربند نفس حیوانی است باید سکوت کند. این سکوت ارزش عرضی دارد و ارزش ذاتی ندارد و مقدمه کلام است که ارزش ذاتی دارد. این همه در مدح سکوت گفته شده است ولی سکوت ارزش ذاتی ندارد. همه علمای اخلاق در مدح سکوت و ترک کلام حرف زده اند. سکوت از آن جهت ارزش دارد که مقدمه رسیدن به حکمت است. سکوت از این جهت ارزش دارد که قلب را باز می کند. کسی که پُر حرفی می کند عقل او فرصت نمیکند که به عُمق خودش برگردد. کسی که حرف می زند فرصت پیدا نمیکند که به باطن خودش برگردد و حقایقی را از باطن خودش بگیرد. کسی که حرف می زند ، عقل او باید دائم مراقب باشد که اینجای حرف را درست کند و آنجای حرف را درست کند، حرفش به گونه ای باشد که با کسی برخورد نداشته باشد، باید دقت کند که این بدش نیاید و ملاحضه آن را بکند و …
همواره عقل باید مراقب باشد که این حرف به گونهای باشد که سر و سامان داشته باشد و اینگونه است که عقل باز می ماند از رفتن در عُمق خودش و چنین شخصی فرصت پیدا نمی کند تا با حقایق باطنی خودش ارتباط برقرار کند. وقتی که انسان سکوت می کند عقل فرصت می کند تا به باطن خودش وارد شود و در باطن خودش به حقایقی دست پیدا کند.
انسان اگر سفر دوم را تمام کرد و به حکمت الهی دست پیدا کرد و حجاب های روی قلب او باز شدند و انوار الهی به قلب او تابید، باید بیاید در میان مردم و حرف بزند. چنین کلامی بهتر از سکوت آن انسان تاریک است. این کلام ارزش ذاتی دارد.
بنابراین وقتی که انسانی برای سالها سکوت اختیار می کند و اگر حرفی میگوید به حداقل اکتفا می کند و فقط به ضرورت و برای برآوردن نیاز خودش حرف می زند، این سکوت باعث می شود که به تدریج پنجره های قلب انسان باز شوند. وقتی پنجره های قلب تو باز شدند و نور خدا در قلب تو تابید که این نور حکمت است و زمانی که این انسان صاحب حکمت شود و کلام او با نور همراه می شود و می تواند برود در میان مردم و حرف بزند.
شیخ نورانی ز ره آگه کند با سخن هم نور را همره کند
جهد کن تا مست و نورانی شود تا حدیثت را شود نورش روی
انسان وقتی که به نور قلب دست پیدا کرد، وقتی که حرف می زند حرف او در نور آغشته می شود و هنگامی که این حرف از این انسان بیرون می آید می تواند در دیگران تحوّل ایجاد کند. حرف بدون نور در انسانها تاثیر نمیکند. کلام و حرف به تنهایی نمی تواند انسانها را هدایت می کند، نور است که انسانها را هدایت می کند. باید از قلب گوینده نوری ساطع شود و این نور به قلب شنونده وارد شود و تحوّل ایجاد کند. انسانها با نور هدایت می شوند. یکی از اسامی قرآن نور است.
با کلام و با لفظ کسی هدایت نمی شود و نور است که انسانها را هدایت میکند. اگر کسی توانست به مقام قلب خودش برگردد و به مقام نورانیت خودش برگردد، حالا باید بیاید در میان مردم و حرف بزند و حرف او مزه نور می دهد. حرف چنین آدمی طعم نور میدهد. چنین حرفی است که می تواند در قلب ها تاثیر کند. چنین حرفی است که وقتی از زبان گوینده خارج می شود و به گوش شنونده وارد می شود در واقع این لفظ است که به گوش شنونده وارد می شود ولی آن نور که همراه کلام است می رود و تا قلب شنونده نفوذ می کند. این نور می رود تا آن لایه های پنهان و مخفی وجود انسان و این نور به آنجاها که رفت روشنی ایجاد می کند. این نور در ارواح تاریک انسانها روشنی ایجاد می کند. این نور در قلبهای تاریک و ظلمانی روشنی ایجاد میکند. این قلب نورانی می شود و هدایت خداوند همین است. هدایت همین است که پیغمبر نوری را درون انسانها می فرستد و انسانها را از آن ظلمت قلبی خارج میکند و وجود ایشان را نورانی میکند.
البته کسی باید که اولا خودش به آن نور قلبی رسیده باشد و بعد بتواند این نور را با سخن خودش همراه کند. باید با سخنی که میگوید نوری همراه کند و این نور می رود و تا عمق قلب انسانهای شنونده پیش می رود و مناطق تاریک وجود ایشان را روشن میکند. اینچنین است که مردم هدایت میشوند.
پس هدایت به نور است و این نور از ناحیه کلام است و ارزش کلام اینجا مشخص میشود.
انسانی که سکوت میکند نمی تواند این نور را به دیگران منتقل کند. این نور باید سوار بر کلام شود. این نور در دل کلام پنهان می شود و به سوی شنونده می رود. بنابراین سکوت ارزش مقدمی دارد و کلام ارزش ذاتی دارد.
ولی چرا بسیار زیاد در خصوص ارزش سکوت حرف زده شده است ؟ چرا خیلی بیشتر در خصوص ترک کلام و نگه داشتن زبان حرف زده شده است ؟؟
چون بیشتر مردم در آن مرتبه عالی نیستند و اکثریت مردم در مرتبه نفس حیوانی هستند و باید سکوت کنند تا بتوانند خودشان را بسازند. باید ترک کلام کنند و ترک طعام کنند و ترک خواب کنند تا وقتی که پنجره قلب باز شود و پردهها کنار رود و حجابهای روی قلب کنار رود و نور خداوند در قلب این انسان بتابد و قلب او نورانی شود و اکنون است که می تواند حرف بزند و دیگران را هدایت کند. و چنین انسانی است که می تواند برای دیگران هدایت باطنی ایجاد کند و هدایت قلبی ایجاد کند. البته که رسیدن به این مرتبه خیلی کار دارد و سالهای زیادی نیاز است که انسان سکوت کند و پرهیز کند و ترک کند کلام را و طعام را و منام را تا به این مرتبه برسد.
پس کلام فضیلت دارد بر سکوت ولی سکوت مقدمه کلام است و سکوت باعث می شود که پرده ها و حجابهای روی قلب کنار رود و انسان در درون خودش به نورانیتی برسد و حالا دیگر می تواند حرف بزند و هدایت کند.
وقتی این شخص به منطقه نور درونش وارد شد دیگر نیازی به سکوت نیست و نیازی به ترک طعام نیست و دیگر نیازی به ترک خواب نیست. خوابیدن چنین آدمی از شب بیداری آن انسانی که در منطقه تاریک وجودش است بهتر است. خوردن این انسانی که به نور رسیده است از روزه داری آن انسانی که در تاریکی است بهتر است. خوابیدن این انسان بهتر است از او که به نور نرسیده است و شب تا صبح را هم عبادت میکند. کلام این انسان از سکوت آن دیگری بهتر است.
انسان باید یک موجود نورانی شود تا بتواند در دیگران تاثیر بگذارد و خودش از خداوند تاثیر بپذیرد. چنین انسانی است که از خداوند دریافت می کند و به مردم انتقال می دهد.
دیدگاهتان را بنویسید