بشنو

آخرین مطالب سایت

  • موضوع

  • نوع متن

  • توسط

حالا این مولانا که به مرتبه فقر و نیستی وجودش رسیده است و به مرتبه نی و نیشکر رسیده است آمده است نزد ما تا پیامی را برای ما بیاورد. آمده است تا برای ما پیامی از اونجا بیاورد.

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم     چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

 

از پیش اون یار و از پیش اون وجود مطلق آمدم، من شکرین شدم، رفتم به اونجا، باز گشتم و حالا برای شما پیامی دارم که این مثنوی است. سر دلبر را در حدیث دیگران نقل می کند.

کسی که رفته است آنجا و برگشته است، اکنون دیگر در همه منازل حضور دارد. هم در منازل قبض و هم در منازل بسط. پس می‌گوید جفت بد‌حالان و خوش‌حالان شدم، هم در منزل فراغ و هم در منزل وصال.

هر کسی از ظن خودش و مطابق فهم خودش یار من شد اما از درون من نجست اسرار من.

کسانی […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

اگر مولانا نی است و صرفا یک رسانه است پس این نوایی که ما می‌شنویم از نی زن است که می‌گوید من به هر جمعیتی نالان شدم. او می‌گوید که برای هر جمعیتی نالان شدم و برای بدحالان و خوش‌حالان زیادی نالان شدم. هر کسی از ظن خود و از نگاه خودش یار من شد و هیچ کس از دورن من اسرار من را جستجو نکرد.

گویی او می‌گوید که من این درد اشتیاق را برای هرجمعیت‌ و هر گروه و هر کسی که گفته‌ام هر کسی و هر جمعیتی  از خوش حالان و بد حالان همه از نگاه خودشان و از ظن خودشان یار من شدند و هیچ کس از درون من اسرار من را جست جو نکرده است. سِرّ من در واقع از همین ناله من دور نیست و اگر آن نور در چشم و گوش باشد می‌تواند اسرار من را در همین ناله‌های من دریافت کند.

تن از جان […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

این جملات از کیست؟

آیا مولانا است که می‌گوید من به هر جمعیتی نالان شدم؟!

آیا این نی‌ است که می‌گوید من به هر جمعیتی نالان شدم و در مجالس خوش حالان و بد حالان نواخته‌ام و جفق خوش‌حالان و بدحالان بوده است؟ چه کسی است که می‌گوید: «هر کسی از ظَنِّ خود شد یار من»؟ چه کسی است که می‌گوید : «هر کسی مطابق گمان و پندار خود یار من شده است و هیچکس از درون من اسرار من را نجسته است»؟!

سِرِّ من همان ناله من است یعنی چه؟

آیا این ساز نی‌ است که می‌گوید سِرّ من و اسرار من در همین نالیدن و صدایی است که از من می‌نشوی؟ آیا این ساز نی است که می‌گوید: «اسرار من در نواهایی است که از من می‌شنوی اگر چشم و گوش تو آن نور را داشته باشد از نوای من اسرار من را خواهی‌ شنید»؟

چشم و گوش را آن نور نیست یعنی […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

شاه وقتی ناتوانی آن طبیبان را دید و از درمان ایشان نا امید شد پابرهنه به سوی مسجد دوید.

یک زمانی انسان از درمان طبیبان مدعی این دنیا ناامید خواهد شد و نالان و نادم و پشیمان از عمری که در پی ایشان دویده است، اشک ریزان و پابرهنه به سمت خداوند باز خواهد گشت.

شاه داستان ما هم پابرهنه و اشک ریزان سوی مسجد دوید و سجده‌گاه از اشک شاه پُر آب شد.

مسجد مطابق تعریف قرآن جایی است که آنجا فقط نام خدا را می‌برند و محراب در مسجد جایی است که در آنجا سجده می‌کنند. شاه وقتی از درمان دیگران نا امید شد به سمت خدا رفت و سجده کرد و اشک ریخت. اشک ریختن در نظر مولانا بسیار ارزشمند است و جاهای زیادی این اشک ریختن را چاره کار و نوعی بازگشت به سوی خدا می‌داند. ولی این اشک ریختنی نیست که در غم از دست دادن چیزهای دنیایی […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

یعنی چه ای کسی که کمترین بخششت مُلک جهان است ؟

آیا اشاره به این دارد که انسان خلیفه خدا خواهد شد روی زمین ؟

آیا چون خودش شاه است و مُلک دارد شکر می کند که مُلک جهان را دارد ؟

آیا اینکه شاه به خاطر بیمار شدن کنیزک نزد طبیبان رفته بود اشتباه بود و اکنون دارد به گناه خودش اعتراف می‌کند؟

بار دیگر ما غلط کردیم راه …

آیا اینکه شاه رفت پیش طبیبان اشتباه بوده است؟ مگر نه اینکه انسان وقتی بیمار می‌شود پیش طبیب می‌رود؟

آیا هر نوع خواستن از دیگران غلط است و شرک است ؟

خداوند کجا گفته است گرچه می دانم سِرت ، زود هم پیدا کنش بر ظاهرت ؟

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

می‌بینی که راه حل یک آدم است! یک موجود حیّ است، او بندهٔ خدا است.

راه یک شخص است همانگونه که هر مکتب و راه و روش یا هر کتاب آسمانی را هم یک شخص برای تو تبیین می‌کند. خوب شد که فهمیدیم باید برویم و یک «بندهٔ خدا» را پیدا کنیم و «بندهٔ خدا» را هم بلافاصله مولانا برای ما تعریف می‌کند که: «مرده او زین عالم و زندهٔ خدا» شده است. برو و چنین شخصی را پیدا کن که زنده حق باشد و مرده این عالم باشد!
همانگونه که آن مرغ آسمان سایه‌ای در زمین دارد، یزدان هم سایه یا سایه‌هایی در زمین دارد و برو و یکی از این سایه‌ها را پیدا کن و از طریق این سایه «آفتاب را بیاب» و «دامن شه شمس تبریزی بتاب» و تا انتهای این بخش را بخوانی مولانا به تو خواهد گفت که: «خاک‌شو مردان حق را زیر پا» و خواهد […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

درقرن هفتم عالم تشنه بود و مثنوی آمد. مثنوی یک فیض الهی بود برای مزاج عالم. مزاج دهر از تشنگی داشت تباه می‌شد و مثنوی آمد و عالم را آبیاری کرد. کسانی که باطن این عالم را می‌بینند می‌دانند که عالم در قرن هفتم هجری تشنه بود.

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

تقلیل کلام، طعام و منام

در میان تَرک ها سه تَرک هست که خیلی انسان را حرکت می دهد. ترک کلام، ترک طعام و ترک منام یا خواب. این سه چیز خیلی می تواند انسان را به جایی برساند. سکوت در اصل عبادت دانسته شده است. هیچ عبادتی مثل سکوت نیست. بنده حقیقت ایمان را نمی تواند بفهمد مگر اینکه زبانش را نگه دارد. همین حرف زدن باعث می شود که انسان آن حلاوت ایمان را نتواند بچشد.

 

کلام بهتر است یا سکوت ؟؟

هر کدام آفاتی دارند ولی در کل کلام بهتر است از سکوت !!

انسان ممکن است در یکی از مراتب زیر باشد :

 

سکوت انسان تاریک

انسان در سفر به سوی خدا، آدمی که هنوز در بند طبیعت است، انسانی که همچنان دربند نفس حیوانی است باید سکوت کند. این سکوت ارزش عرضی دارد و ارزش ذاتی ندارد و مقدمه کلام است که ارزش ذاتی دارد. این همه در […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

نی شاید تنها سازی باشد که چیزی به اون افزوده نمی‌شود. خودش است و درونش تهی شده است و سوراخ هایی در آن تعبیه شده است. پس نه تنها چیزی به اون افزوده نشده است بلکه کم شده است. سازهای دیگر اثبات الاضافات است ولی این ساز اسقاط الاضافات است. پس شاید بسیط ترین ساز همین ساز باشد.

بنابراین تناسب دارد با مرتبه اطلاقی وجود انسان. آن مرتبه ای است که انسان در آن مرتبه هیچی نیست. انسان در مرحله ای از وجودش هست که در آن مرحله هیچی نیست. نی است.

نامش را می‌گذاریم مرتبه فقر وجود انسان. منطقه عبودیت انسان.

این مرتبه عمیق ترین مرتبه وجودی انسان است که اگر انسان به این مرتبه رسید به همه چیز رسیده است. اگر انسان به این مرتبه رسید خودش را نوری می‌بیند که هیچ گونه تعین و تشخص ندارد. یکدست است. همین منطقه است که انسان در اینجا به الوهیت می‌رسد به خدایی […]

آخرین ویرایش 2 اسفند 1400

شخصیت ‌های داستان اشاره به که دارد؟

شاه : ما هستیم که عاشق کنیزک می شویم ؟

کنیزک: کنیزک آیا همه تعلقات این دنیایی است که ما این تعلقات را جایی سر راه می بینیم و عاشق آن می شویم و غلام این تعلقات دنیایی خود هستیم؟

هر کسی تعلقات خاص خودش را دارد. تحصیلات، مقام، موقعیت، ثروت، و حتی همان عشق به یک زن همه اینها نمود کنیزک هستند؟ کنیزک آیا مظهر همه تعلقات دنیایی ماست؟ آیا در واقع کنیزک نماد نفس ما است؟ آمده است تا در خدمت ما باشد ولی در واقع این ما هستیم که در خدمت دنیا و در خدمت خواست های دنیایی نفس‌مان شده‌ایم؟ قرار بود کنیزک به ما خدمت کند ولی چون دل به کنیزک دنیایی دادیم و ما در خدمت کنیزک در آمده ایم؟

آخرین ویرایش 1 اسفند 1400