این بخشی از صحبت های حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در خصوص نیاز بشر به انسان کامل است. ایشان در ادامه صحبت بخش هایی از «مثنوی مولانا» را شرح می کنند و ارتباط این بخش با «ضرورت حضور انسان کامل» را توضیح می دهند.
اصل لشکر بی گمان سَروَر بُوَد
قوم بی سَروَر، تَنِ بی سَر بُوَد
این همه که مُرده و پژمردهای
زان بُوَد که تَرک سَروَر کردهای
همچو استوری که بُگریزد ز بار
او سر خود گیرد اندر کوهسار
صاحبش در پی دوان کای خیره سر
هر طرف گرگیست اندر قصد خر
استخوانت را بخاید چون شکر
که نبینی زندگانی را دگر
این همه که مُرده و پژمرده هستیم به این خاطر است که «تَرکِ سَروَر» کردهایم!
تَرک سرور کردیم و قومی بی سَر شدیم و این همه پژمرده و دل مُرده شدیم و من همچو استوری از بار گریختم و سر خود گرفتم در کوه و بیابان و نشنیدم حرف آن صاحِب را که از پی من دوان […]
این چند بیت گویی قلب داستان «پادشاه جهود» است که نصرانیان را میکُشت از بهر تعصب! چرا که آنهمه که از «موش دزد» و «دزد لئیم» و «شکار سایه» و از «اصحاب کهف» که «پهلوی تو پیش تو هست این زمان» گفتیم و از «حال عارف» گفتیم که بیخواب هم چنین است که خفته است «از احوال دنیا روز و شب» و خودش را «چون قلم در پنجه تقلیب رب» میداند و همه این چیزها که گفتیم رسیدیم به اینجا که مولانا بگوید «کیف مد الظل» نقش اولیاست و این اولیاء هستند که دلیل نور خورشید خداوند هستند و بعد مولانا برایمان بگوید که: «اندر این وادی مرو به این دلیل» و از «سایه آفتابی را بیاب» و از طریق سایهٔ اولیاء آفتاب را جستجو کن و برسیم به اینجا که بگوید «دامن شه شمس تبریزی بتاب» و در پایان این بخش بگوید که: «خاک شو مردان حق را زیر […]
در این آیه آمده است که خداوند سایه خودش را در زمین میگستراند و این سایه دلیل آفتاب است و سپس آن را به سوی خودش جمع میکند. آیا میتوان این آیه را از نگاه مولانا اینگونه تفسیر کرد که: «خداوند سایه خود را در زمین میگستراند یعنی خداوند از طریق اولیای خودش در زمین سایه میگستراند و این اولیای الهی دلیل بر آفتاب هستند و راهنمای ما به سوی خداوند هستند و سپس به تدریج سایه را به سوی خودش جمع میکند یعنی اولیای خودش را نزد خودش باز میگرداند؟ اولیایی که چون سایه آفتاب به سوی زمین گسترده میشوند و سپس دوباره خداوند ایشان را به سوی خودش جمع میکند. (قبضا یسیرا)
همانگونه که نور خورشید در همه جا و در هر خانهای هست آیا میتوان گفت خداوند از طریق اولیای خودش در هر خانهای و در هر دلی سایه انداخته است و این را تفسیری بر عبارت: «کیف […]
مولانا به ما میگوید زودتر «دامن او گیر» تا «رهی در دامن آخر زمان» و «آخر زمان» در اینجا به چه معنی است؟ آیا «آخر زمان» آخرهای زمان دنیا را میگویند که مطابق اعتقاد بسیاری مذاهب و مکاتب آن «منجی آخر زمان» ظهور خواهند کرد؟ یا منظور از آخر زمان مطابق اعتقاد قدما هزاره هفتم از عمر نوع بشر است که در آن پیامبر اسلام که درود و سلام خدا بر او باد ظهور کردند ؟
مولانا میگوید تو نیاز به دایهای داری، باید سایه یزدان را دایه خودت بگیری و این دایه است که میتواند تو را «از خیال و سایه» وارَهاند و این دایه را «سایه یزدان» مینامد و او را «بندهٔ خدا» مینامد و او کسی است که «مرده او زین عالم و زندهٔ خدا» شده است. این شخص را چگونه پیدا کنیم؟! چگونه سایه یزدان را پیدا کنیم و در تحت سرپرستی او از «خیال و سایه» رها شویم؟
در تعریف «خفته» و انسان خواب بودیم که رسیدیم به اینجا که خفته کسی است که او با هر خیال مَقال و گفتگو دارد و خفته آن باشد که او با هر خیال اومید دارد و آن خیال را جدی میپندارد و با هر خیال مَقال و گفتگو دارد و این شاید یک مثال باشد از کسی که با هر خیال اومید دارد که «دیو را چون حور بیند او به خواب» و از روی شهوت «ریزد او با دیو آب» و «چون که تخم نسل را در شوره ریخت» و چون که عشق بازی او در خواب تمام شد و تخم نسل یا همان مایهای که در آن تخم نسل و مایه بقاء نسل هست را در شورهزاری ریخته است که در واقع دیو بود ولی در خواب برای او چون حوری جلوه کرده بود، «او به خویش آمد» و «آن خیال از وی گریخت!»
پس از این ماجرا و […]
دیو در این شعر مولانا اشاره به چیست؟!
آیا دیو را برای شیاطین یا جنیان به کار برده است؟
آیا کسی که در خواب زیبارویی را میبیند و با او شهوت خودش را ارضاء میکند در واقع دیوی را در خواب دیده است و او را حور پنداشته است و تخم نسل را در شوره ریخته است؟
شخصی در خواب زیبا رویی چون حور میبیند و آب شهوت را که همان تخم نسل است در دیو و در شوره ریخته است و ناگاه پس از آب ریختن به خویش میآید و آن خیال از او میگریزد و از خواب بیدار میشود و برای او «ضعفِ سَر» و «پلیدیِ تَن» مانده است و آن نقشی که پدید مینمود ناپدید شده است و این داستان آیا به ما میگوید کسی که در خواب عشق بازی میکند ممکن است تحت نفوذ و تاثیر دیو یا جن باشد؟! آیا از این ابیات میتوان اینگونه نتیجه گرفت؟؟
گفتههای این نی برای برخی زهر است و برای برخی پاد زهر است. نسبت به افراد فرق میکند.
همانگونه که خداوند در مورد قرآن میفرماید که: ما این قرآن را نازل کردیم شفا و رحمت است برای مومنین اما برای ظالمین خسارت است!
انسان هایی که جان پاک دارند قبول می کنند و برای آنها نور است. انسان هایی که جان ناپاک دارند اونها انکار میکنند و برای آنها خسارت است. نی هم به همین شکل است برای برخی زهر و برای برخی پادزهر است.
البته منظور از نی خود مولانا است و کنایه از انسان کامل است. انسانی که رفته و خبرهایی از اون طرف آورده است. انسانی که یک سیر انفسی داشته و رفته در اعماق وجود خودش سیر کرده است و رسیده است به اون منطقه ای که میعادگاه انسان با خدا است و حرف هایی را شنیده است، مطالبی را در اونجا بهش آموختهاند و حالا برگشته است.
حالا این […]
یعنی چه که نی حدیث راه پُر خون میکند؟! راه پُر خون کدام راه است؟! بیهوش کیست که مولانا میفرماید محرم این هوش فقط آن بیهوش است؟ آن کدام هوش است که فقط بیهوش میتواند دریافت کند؟ چگونه شخصی بیهوش است؟! ما چگونه میتوانیم بیهوش باشیم تا مَحرَم آن هوش باشیم؟!
راه سلوک راه سادهای نیست، راهی پر خون است. در منطق الطیر داریم که انسان وقتی پا در راه میگذارد خداوند با اسماء جلالی بر او تجلی میکند تا هر کی نامحرم است فرار کند و برود.
عشق از اول سرکش و خونین بود
تا گریزد هر که بیرونی بود
آن کس که اهلش نیست باید برود در همان مدرسه های دنیا علم بیاموزد و در همان بازارهای دنیا کسب کند. اینجا جای او نیست.
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد