بشنو
دست بگشاد و کنارانش گرفت | همچو عشق اندر دل و جانش گرفت |
دست و پیشانیش بوسیدن گرفت | وز مُقام و راه پرسیدن گرفت |
پرس پرسان میکشیدش تا به صدر | گفت: «گنجی یافتم، آخِر به صبر» |
گفت: «ای نورِ حق و دفعِ حَرَج! | معنیِ اَلصَّبرُ مِفتاحُ الفرج! |
ای لقای تو جوابِ هر سوال! | مشکل از تو حل شود بی قیل و قال |
ترجمانی هر چه ما را در دل است | دستگیری هر که پایش در گِل است |
مَرحَبا یا مجتبی یا مرتضی! | اِنْ تَغِبْ جاءَ القَضا ضَاقَ الفَضَا |
انتَ مَوْلَی القَومِ مَن لایَشتَهی | قَد رَدَی کَلّا لَئِن لَم یَنتَهِ |