بشنو

محتوای مثنوی

  • فهرست مثنوی

  • انتخاب موضوع

عنوان شعر
عنوان شعر
آدرس سایت
داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب
327
بود شاهی در جهودان ظلم ساز دشمن عیسی و نصرانی گداز
عهد عیسی بود و نوبت آن او جان موسی او و موسی جان او
شاه احول، کرد در راه خدا آن دو دمساز خدایی را جدا
330
گفت استاد احولی را کاندرآ رو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول: «زآن دو شیشه، من کدام پیش تو آرم؟ بکن شرح تمام»
گفت استاد: «آن، دو شیشه نیست، رو احولی بگذار و افزون بین مشو»
گفت: «ای استا ! مرا طعنه مزن» گفت استا: «زآن دو، یک را در شکن»
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم مرد، احول گردد از مَیلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود چون شکست او شیشه را، دیگر نبود
336
خشم و شهوت مرد را احول کند ز استقامت روح را مُبدَل کند
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
چون دهد قاضی به دل رشوت قرار کی شناسد ظالم از مظلوم زار؟
شاه از حقدِ جهودانه چنان گشت احول، کالْاَمان، یا رب امان
صد هزاران مومن مظلوم کشت که: «پناهم دین موسی را و پشت»