بشنو

محتوای مثنوی

  • فهرست مثنوی

  • انتخاب موضوع

عنوان شعر
عنوان شعر
آدرس سایت
بیان آن که کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود
224
کُشتن آن مرد بر دست حکیم نه پی اومید بود و نه ز بیم
او نکُشتش از برای طبع شاه تا نیامد امر و  الهام  اِله
آن پسر را کِش خِضِر بُبرید حلق سِرِّ  آن را در نیابد عامِ  خلق
آن که از حق یابد او وحی و جواب هر چه فرماید، بُوَد عین صواب
آن که جان بخشد، اگر بُکشد رواست نایب است و دست او دست خداست
229
همچو اسماعیل پیشش سر بنه شاد و خندان پیش تیغش جان بده
تا بماند جانْت خندان تا ابد همچو جان پاک احمد  با   احد
عاشقان آن گه شراب جان کَشند که به دست خویش خوبانشان کُشند
شاه آن خون از پی شهوت نکرد تو  رها  کن بدگمانی و  نبرد
تو گمان بردی که کرد آلودگی در صفا، غِش کی هلد پالودگی؟
بهر آن است این ریاضت وین جفا تا  برآرد کوره  از  نقره  جُفا
بهر آن است امتحان نیک و بد تا بجوشد، بر سر آرد زر  زبد
گر نبودی کارش الهام اله او سگی بودی دراننده،  نه شاه
پاک بود از شهوت و حرص و هوا نیک کرد او، لیک نیکِ  بدنما
238
گر خِضِر در بحر کشتی را شکست صد درستی در شکستِ خضْر هست
وهم موسی با همه نور و هنر شد از آن محجوب، تو بی‌پر  مَپَر
آن گل سرخ است، تو خونش مخوان مست عقل است او، تو مجنونش مخوان
گر بُدی خون مسلمان کام او کافرم، گر بُردمی من نام او
می‌بلرزد عرش از مدح شقی بدگمان گردد  ز مدحش  متّقی
شاه بود و شاهِ بس آگاه بود خاص بود و خاصه الله بود
آن کسی را کش چنین شاهی کُشد سوی بخت و بهترین جاهی کَشد
گر ندیدی سود او در قهرِ او کی شدی آن لطفِ مطلق قهرجو؟
246
بچه می‌لرزد از آن نیش حَجام مادر مشفق، در آن دم شادکام
نیم جان بستاند و صد جان دهد آنچه در وهمت نیاید، آن دهد
تو قیاس از خویش می‌گیری ولیک دور دور افتاده‌ای، بنگر تو نیک