بشنو
این صفحه شرح و تفسیر محتویات مثنوی با امکان انتخاب بخشها یا تفاسیر مختلف میباشد
همدم، هم پیشه، همکار، هماورد
ـتریاک، پادزهر، تسکیندهنده
ـموافق و هم آهنگ
ـدردآشنا، هم آهنگ، سازگار، سازوار، موافق
این صدایی که از نی میشنوی از آتش است و از باد نیست و هر کسی که این آتش را نداند که چیست و هرکس این آتش را در درونش ندارد نیست باد! این آتش عشق است که در نی افتاده است و این جوشش عشق است که در می افتاده است.
نی یار و همدم خوبی است برای هر که از یاری دور افتاده و جدا شده است. کسی که در سوز و گداز جدایی از یاری است و سینهای شرحه شرحه از فراق دارد حریف خوبی برای نوای آتشین نی است و پردههای آهنگ نی میتواند پردههای حجاب و دو رویی او را از میان بردارد.
چه چیزی مانند نی میتواند همزمان چون زهر و پادزهر باشد. کدام ساز است که مانند نی میتواند اینچنین مانند زهر بسوزاند و مانند تریاک تسکین دهنده باشد؟! کدام ساز دیگری میتواند اینچنین به لب نوازنده نزدیک باشد و اینچنین دمساز و مشتاق آن لب و جوشش عشقی که از آن لب مانند آتشی به درون نی دمیده میشود باشد؟! نی حدیث راه پر خطر و پر خون عشق را میگوید و نی قصههای عشق مجنون را میسراید. همانگونه که مشتری زبان فقط گوش است، تنها کسی میتواند شنونده و محرم این هوش باشد که بیهوش باشد.
این آتش عشق است که در نی دمیده شده است.
یک عشقی بوده است و یک عشقی هست که در وجود مولانا افتاده است و آتش این عشق است که در نی وجود مولانا افتاده است و جوشش این عشق است که در این شراب مثنوی افتاده است. اگر این آگاهی که از مثنوی به ما میرسد را به می تشبیه کنیم، این شراب در اثر آن آتش عشق و جوشش عشق ایجاد شده است.
این نی و ناله نی یار و همدم هر که از یاری دور افتاده است میشود و پردههای نوای نی میتواند پردههای حجاب او را پاره کند. هر که از یاری دور افتاده است و هر که او دور ماند از اصل خویش همدم و حریف این نوای نی است و آن که از اصل خویش و از یار خویش دور مانده است و سینهای دارد شرحه شرحه از فراق، شنونده و حریف نوای این نی است که آتش عشق است و این آتش و این جوشش عشق و پردههای این آهنگ نی میتواند پردههای حجاب تو را پاره کند تا تو هم مانند نی از وجود خود خالی شوی و باز جویی روزگار وصل خویش.
آری پردههای این نی میتواند پردههای وجود تو را بدرد و آنگاه که تو بیپرده شوی و وجود تو از تو خالی شود، آنگاه است که تو هم نی میشوی و درون تو از تو خالی میشود و اکنون تو هم میتوانی نوای آن نی زن را بشنوی و وجود تو که بی پرده و از خود تهی شده است رسانهای خواهد شد که می تواند پذیرای نوای نی زن باشد. پرده در که شدی، از خود که خالی شدی آن آتش عشق در نی وجود تو هم خواهد دمید و تو هم رسانای نای نیزن میشوی.
نی همزمان زهری است که میسوزاند و تریاکی تسکین دهنده است. چنین زهر و پادزهری چون نی کجا سراغ داری ؟ چنین دمساز و مشتاقی که دیده است که لب به لب و دمساز آن نیزن است ؟! فقط نی است که لب بر لب نوازنده دارد و ندای او را به ما می رساند. دمساز و مشتاقی اینچنین نزدیک با نی زن کجا سراغ داری؟!
نی داستان این راه پر خطر و پر خون را تعریف میکند و قصههای عشق مجنون را تعریف میکند. همانگونه که زبان، مشتری دیگری جز گوش ندارد، محرم و شنونده این نوای نی فقط کسی است که بیهوش باشد. محرم و شنونده این هوش جز بیهوش نیست. این هوش را تنها کسی میتواند بشنود که هوش خودش را رها کرده باشد و بیهوش باشد تا بتواند شنونده آن هوش باشد.
وقتی که نوازنده با سازی مینوازد، آگاهی و هوش نوازنده از طریق نوای ساز به گوش شنونده میرسد. ولی فقط آن گوش که تربیت شده است و تمرین شنیدن کرده است میتواند شنونده آن هوش درونی نوازنده باشد. اگر چه ممکن است صوت ظاهری را بشنود ولی راهی به هوش باطنی پیدا نکند. تمرین شنیدن هم چیزی نیست جز رها کردن هوش جزئی خود و نشنیدن صدای هوش جزء تا در سکوت و نبود صداهای پارازیت گونه هوش جزئی بتوانی نوای آن هوش کل و آن نی زن را بشنوی. آری باید از خود خالی شوی، هوش جزئی خود را رها کنی تا به کلی بیهوش و بیخود شوی تا گوش تو محرم و شنونده آن هوش کل شود که نوازنده این هستی مینوازد.
اگر می می جوشد و جوشش دارد از عشق است.
هر چی در این عالم هست، اگر درختی میوه میدهد، اگر ابر میبارد، اگر خورشید میتابد و ..
همه یک شوقی دارند، همه با یک شوقی دارند این کارها را میکنند، همه با یک عشقی دارند این کارها را میکنند، به اینها همه وعده داده شده است که اگر شما عمل صالح انجام دهید به وصال او میرسید.
عمل صالح درخت این است که میوه بدهد، عمل صالح ابر این است که ببارد، عمل صالح خورشید این است که بتابد و … عمل صالح ما چیست؟ عمل صالح تو چیست؟؟
نی حریف هر که از یاری برید…
هر کسی که حالیش بشود این فراغ را، ما همه از آن یار بریدهایم و به اینجا آمدهایم. لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم و … ما شما را در احسن تقویم آفریدیم، در بهترین حالت های قوام آفریدیم، اما بعد به اسفل السافلین دنیا آوردیمتان، پس ما همه جدا شدهایم، اما چطوری است که قُصهای نداریم؟! غمی نداریم؟!
پردههایی است که روی قلب را گرفته است و نمیگذارد ما توجه کنیم به اون فِراقی که برای ما حاصل شده است. نی حریف هر که از یاری برید یعنی من نی که دارم با شما حرف می زنم یار آن کسی هستم که آن فراق و آن جدایی را می فهمد و من یار و همدم او هستم. من انیس و مونس او هستم.
مثنوی این قدرت را دارد که در انسان سیر ایجاد کند. حرکت ایجاد کند.
فقط علوم قلبی، یعنی علومی که خداوند در قلب انسان نازل کرده است، میتواند انسان را تکان بدهد می تواند انسان را حرکت بدهد. برای همین میگوید اون پرده هایی که بین ما و خداست، آن حجاب ها را از بین میبرد.
کسی که اون ادراک فراغ را بکند، کسی که درک کند من یک زمانی اونجا بودم حالا اینجا هستم، برای چنین انسانی پرده در میشود مثنوی و اون را به حرکت در می آورد.
چنین شخصی واقعا اگر دو بیت بخواند ۲ پله میرود بالا، ده بیت بخواند ۱۰ پله می رود بالا
این خاصیت علوم لدنی است، خاصیت علوم قلبی است که خداوند بر قلب انسان وارد میکند.
ایشان سیر میدهند انسان را …
یک تفسیر دیگر هم این بیت را کرده اند که گویی انسان هایی که رازهایی دارند و به حرف نمی آیند، پرده های این نی ایشان را مست می کند و پرده در می شوند و به حرف می آیند.
گفتههای این نی برای برخی زهر است و برای برخی پاد زهر است. نسبت به افراد فرق میکند.
همانگونه که خداوند در مورد قرآن میفرماید که: ما این قرآن را نازل کردیم شفا و رحمت است برای مومنین اما برای ظالمین خسارت است!
انسان هایی که جان پاک دارند قبول می کنند و برای آنها نور است. انسان هایی که جان ناپاک دارند اونها انکار میکنند و برای آنها خسارت است. نی هم به همین شکل است برای برخی زهر و برای برخی پادزهر است.
البته منظور از نی خود مولانا است و کنایه از انسان کامل است. انسانی که رفته و خبرهایی از اون طرف آورده است. انسانی که یک سیر انفسی داشته و رفته در اعماق وجود خودش سیر کرده است و رسیده است به اون منطقه ای که میعادگاه انسان با خدا است و حرف هایی را شنیده است، مطالبی را در اونجا بهش آموختهاند و حالا برگشته است.
حالا این مطلبی که او برگشته است و برای مردم میآورد همه که قبول نمیکنند. همه نمیتوانند اون حقایق را بپذیرند. خیلی ها انکار میکنند. برخی هم انسان های خوشبخت و بخت یاری هستند و لذا پیام این انسان های الهی برای ایشان تریاق است. پاد زهر است، زهر وجودشون را از بین میبرد و به ایشان سلامتی میبخشد. ظلمت را از بین میبرد و به ایشان نور میبخشد. ولی برای کسانی که جان ناپاک دارند برای ایشان زهر است.
در زمان پیامبر قرآنی آمد و عدهای به آن ایمان آوردند و مسلمان شدند و دیگران هم در کفر خودشان ماندند.کار انبیا همین جدا کردن است. انبیا نیامده اند تا بد ها را خوب کنند آمده اند تا بد ها را از خوب ها جدا کنند. حالا در دوران بعد از پیامبر چگونه است؟ آیا امتحان همانجا دیگر تمام شد؟ نه اینطور نیست در دوران بعد اولیا میآیند.
پس به هر دوری ولیی قائم است | آزمایش تا قیامت دائم است |
اولیا کاری که میکنند باطن قرآن را استخراج میکنند و به مردم ارائه میکنند. پیغمبر قرآن را آورد و اولیا باطن قرآن را میآورند. اولیا کسانی هستند که با یک سیر انفسی به اون منطقه قرآنی درون خودشان میرسند. اون حقایق قرآنی را از درون وجود خودشان برای مردم میآورند و اینجاست که خیلی ها قبول نمیکنند و نمیتوانند بپذیرند. یک عده هم قبول میکنند و جدا میشوند از همدیگر و باطن ها آشکار میشود.
پیامبر بر توحید رب دین خودش را استوار کرد و اولیای خدا بر توحید وجود دین خودشان را استوار میکنند.
و این چیزی است که هر کسی نمیپذیرد!
خلاصه اینکه قرآن برای یک عده زهر است و برای عده دیگری پاد زهر است و همین گونه است این مثنوی. بنابراین همان دعوایی که زمان پیامبر بین مسلمانان و کفار بود همچنان هم هست. الان هم بین کسانی هست که از باطن شریعت خبرهایی آوردهاند و کسانی که در ظاهر شریعت ماندهاند همان دعوا هست.
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟! | پنهان خورید باده که تکفیر میکنند! |
گویند حرف عشق مگویید و مشنوید | مشکل حکایتیست که تقریر میکنند |
پنهان خورید باده یعنی اون حقایت ناب الهی را پنهانی بنوشید و برای عموم مطرح نکنید!
راه سلوک راه سادهای نیست، راهی پر خون است. در منطق الطیر داریم که انسان وقتی پا در راه میگذارد خداوند با اسماء جلالی بر او تجلی میکند تا هر کی نامحرم است فرار کند و برود.
عشق از اول سرکش و خونین بود | تا گریزد هر که بیرونی بود |
آن کس که اهلش نیست باید برود در همان مدرسه های دنیا علم بیاموزد و در همان بازارهای دنیا کسب کند. اینجا جای او نیست.
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست | عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
یعنی چه که نی حدیث راه پُر خون میکند؟! راه پُر خون کدام راه است؟! بیهوش کیست که مولانا میفرماید محرم این هوش فقط آن بیهوش است؟ آن کدام هوش است که فقط بیهوش میتواند دریافت کند؟ چگونه شخصی بیهوش است؟! ما چگونه میتوانیم بیهوش باشیم تا مَحرَم آن هوش باشیم؟!