بشنو
حالا این مولانا که به مرتبه فقر و نیستی وجودش رسیده است و به مرتبه نی و نیشکر رسیده است آمده است نزد ما تا پیامی را برای ما بیاورد. آمده است تا برای ما پیامی از اونجا بیاورد.
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
از پیش اون یار و از پیش اون وجود مطلق آمدم، من شکرین شدم، رفتم به اونجا، باز گشتم و حالا برای شما پیامی دارم که این مثنوی است. سر دلبر را در حدیث دیگران نقل می کند.
کسی که رفته است آنجا و برگشته است، اکنون دیگر در همه منازل حضور دارد. هم در منازل قبض و هم در منازل بسط. پس میگوید جفت بدحالان و خوشحالان شدم، هم در منزل فراغ و هم در منزل وصال.
هر کسی از ظن خودش و مطابق فهم خودش یار من شد اما از درون من نجست اسرار من.
کسانی که به مقام فنای فی الله می رسند یعنی نی بودن و بعد به مرتبه بقای بالله یعنی نی شکر بودن و بعد بر میگردند و برای ما پیامی دارند، از این انسان ها از اون ظرفیت نهاییشون استفاده نمیشود.
مردم حرف های ایشان را کامل نمیفهمند، برای همین میگوید از درون من نجست اسرار من.
سر من از ناله من دور نیست
پس باید آن نور به چشم و گوش بتابد
بلعخره اون معانی باطنی قرآن که از همون لفظ ظاهری قرآن دور نیست از همون متن اون معانی در میآید. ولی مثلا من لااله الاالله را یه جور می فهمم و عارف بزرگ ابن عربی چیز دیگری از همون لفظ میفهمد. باید انسان به مراتب لااله الاالله درون خوش سیر کرده باشد.
یزکیهم و یعلم الکتاب
اول تزکیه است و بعد علم کتاب یاد دادن
این آتشی است که از قلب من خارج میشود ، این باد هوا نیست.
اون ادراکی که باید آتشین بودن مثنوی را بفهمد ، اون ادراک در ما تعطیل است.
کسی که این آتش را ندارد نیست باشد بهتر از هست بودن است.
اگر برای یک حیوان آیات قرآن را بخوانی آیا تاثیر میکند ؟! برای ما هم همینجور است !
امتحان خوبی است. قرآن را برداری بخوانی و هر آیهای که می خوانی هیچ فرقی برای تو نمی کند نشان می دهد که اون ادراک در تو نیست، قلب بسته است. همه را یک جور میشنود. آیات عذاب ، آیات پاداش، آیات حب خداوند هیچ کدام تفاوتی در تو ایجاد نمی کند. لفظ است که میشنویم. همه را یکجور میشنویم.
کسی اگر قلبش باز باشد یک صفحه قرآن را تا نصف نمیتواند بخواند.
دیدگاهتان را بنویسید