بشنو
نی شاید تنها سازی باشد که چیزی به اون افزوده نمیشود. خودش است و درونش تهی شده است و سوراخ هایی در آن تعبیه شده است. پس نه تنها چیزی به اون افزوده نشده است بلکه کم شده است. سازهای دیگر اثبات الاضافات است ولی این ساز اسقاط الاضافات است. پس شاید بسیط ترین ساز همین ساز باشد.
بنابراین تناسب دارد با مرتبه اطلاقی وجود انسان. آن مرتبه ای است که انسان در آن مرتبه هیچی نیست. انسان در مرحله ای از وجودش هست که در آن مرحله هیچی نیست. نی است.
نامش را میگذاریم مرتبه فقر وجود انسان. منطقه عبودیت انسان.
این مرتبه عمیق ترین مرتبه وجودی انسان است که اگر انسان به این مرتبه رسید به همه چیز رسیده است. اگر انسان به این مرتبه رسید خودش را نوری میبیند که هیچ گونه تعین و تشخص ندارد. یکدست است. همین منطقه است که انسان در اینجا به الوهیت میرسد به خدایی می رسد.
(این حرف را مقایسه کن با حرف اکهارت توله که به آگاهی ژرف درون دست پیدا کردن را توضیح می دهد)
گر به خود آیی به خدایی رسی ( یعنی اگر به اون خود مطلق خودت برسی )
این خود طبیعی ، این خود حیوانی، این خودی که پر از پیچ و خم است، این خودی که پر از اضافات است. از اینها دست برداری بری به سمت اون نور مطلق درون وجود خودت. و در اون مرتبه خودت را هیچ نبینی اصلا.
نی با اون مرتبه خیلی سازگار است.
اون مرتبه فقر انسان. این نی هم هیچی ندارد و تو خالی است و فقیر است.
اگر انسان به اون منطقه هیچ بودن خودش برسد به ربوبیت رسیده است. خلیفه الهی میشود.
خداوند گویی شکر را به دلیل همین فقر و نیستی نی شکر درون این نی قرار داده است.
انسان هم اگر به اون مرتبه فقر خودش برسد شیرین می شود. اگر انسان به اون مرتبه لا بودن خودش برسد، سر از اونطرف در میآورد. به اون لا اله برسد بعد سر از الا الله در میآورد.
بنابراین این مشابهت زیبا بین انسان و نی هست که نی در اثر اون فقرش است که خداوند شکر را درون آن قرار میدهد. به اون مقامی داده است که پر از شکر شده است و شیرینی از همه وجود اون می بارد و همه انسان ها محتاج این نی هستند. فقیری است که او به همه مردم دنیا شیرینی می دهد.
این چه فقیری است که همه محتاج او هستند. کام همه مردم را شیرین میکند. درست مثل انسان.
انسانی که به منطقه فقر خودش رسید به منطقه عبودیت خود رسید، خداوند این را پر میکند از شیرینی.
کان قندم نیستان شکرم، هم ز خود میروید و هم میخورم.
این انسانی است که مرتبه نی بودن برسد.
بنابراین نی یک تمثیلی است از مرتبه فقر انسان. مرتبه نیستی انسان، مظهر مقام هیچ بودن انسان، مظهر مقام لا بودن انسان.
وقتی نی مینوازد انسان را غمی فرا میگیرد چون انسان را به یاد اون منطقه فقر انسان میاندازد.
به عبارت دیگر انسان را به یاد اون وجود مطلقی میاندازد که از او نازل شده است و آمده است اینجا.
و چون از اون منطقه الوهیت خود دور شدهایم می خواهیم که دوباره به همانجا باز گردیم و باز جوییم روزگار وصل خویش.
جذب از جانب خداوند به روح ما همواره در حال تابش است.
اگر ما این جذب را نمیفهمیم پس از روح خودمان در حجاب هستیم.
این خیلی بدبختی است برای انسان که انسان از اصل خودش و از حقیقت خودش غافل است و در حجاب است
دیدگاهتان را بنویسید