بشنو
پادشاه داستان ما هستیم و ما بیمار هستیم.
این داستان پادشاه و کنیزک داستان نقد ما است در این دنیا.
مولانا در بیت اول این داستان میفرماید بشنوید ای دوستان این داستان، خود حکایت نقد حال ماست آن. این داستان نقد حال ما است در این دنیا. نقد حال انسان است در این دنیا و پادشاه بیمار است. پادشاه عاشق کنیزکی شده است که کنیزک خودش عاشق زرگر است.
پادشاه ما هستیم که در قسمتی از سفر این دنیایی خود عاشق کنیزک می شویم.کنیزک مظهر تعلقات این دنیایی ما است. مال دادیم و کنیزک را خریدیم و از قضا کنیزک بیمار شد. همه تعلقات این دنیایی همین گونه هستند و همیشه یک جای کار میلنگد. یک روز خر هست و پالان نیست، پالان که پیدا میشود دیگر خر نیست و به همین صورت همه کارهای دنیا را جستجو کن.
پادشاه برای درمان کنیزک ابتدا سراغ طبیبان این دنیا میرود و وقتی هیچ کاری از ایشان بر نمیآید و امید شاه به کلی از طبیبان بریده میشود، پا برهنه و با چشم پُر اشک جانب مسجد و محراب میرود. در خواب به او بشارت میدهند که فردا پیری نزد تو میآید که از ماست. پادشاه فردا آن پیر را ملاقات میکند و در مییابد که معشوق واقعی و نیاز واقعی او این پیر است و نه کنیزک.
پادشاه ما هستیم. کنیزک قسمتی از وجود ما است که عاشق زرگر سمرقندی شده است.
باید زرگر از چشم کنیزک بیافتد تا کنیزک و شاه درمان شوند.
دیدگاهتان را بنویسید