بشنو
مولانا پس از ۱۸ بیت اول مثنوی، مهمترین موضوعی که میخواهد مطرح کند آزاد شدن از بند سیم و زر است. اولین داستانی هم که پس از این مقدمه کوتاه میآید، یعنی داستان پادشاه و کنیزک، شاید همین موضوع را دنبال میکند. گسستن بند و آزاد شدن از بند سیم و زر. بنابراین این موضوع بسیار مهمی باید باشد که مثنوی با آن شروع میشود.
این شاید اولین درس مهم مولانا و اولین نسخه او برای شفای انسان دردمند در این جهان باشد.
بند بگسل باش آزاد ای پسر، چند باشی بند سیم و بند زر ؟!
باید بندها را پاره کنی و آزاد شوی ای پسر! تا کی میخواهی در بند سیم و زر باشی؟ و سیم و زر قاعدتا اشاره به مال اندوزی و علاقه به این دنیا دارد. مولانا در قسمت قبلی به این نتیجه رسید که هرگز حال پخته را هیچ خام نمیتواند دریابد و هر کس آن آتش عشق را ندارد و بیهوش نیست محرم این هوش نیست و ظاهرا ما را به یک بن بست رسانید که به نظر میآید ادامه مطالعه این کتاب مثنوی برای کسی که پخته نیست و آن آتش عشق او را پخته نکرده است سودی ندارد ! ولی در این قسمت مولانا راه حل ارائه میکند و اولین قدم برای رفتن به سوی پخته شدن در آن آتش عشق را گسستن بند و آزاد شدن از بند سیم و زر میداند.
از نظر مولانا انسان در این دنیا در بند سیم و زر است. سیم و زر هم فقط طلا و نقره نیست و اشاره به هر نوع تعلق این دنیایی دارد چرا که در بیت بعد مثالی میآورد و میگوید اگر دریا را بخواهی در کوزهیی بریزی چقدر ظرفیت دارد؟ دریا همه تعلقات این دنیایی است و کوزه ظرف وجودی ما است. مسلم است ظرف ما که به اندازه کوزهای جا دارد نمیتواند آب زیادی از دریای دنیا بردارد. ظرف وجود ما چقدر از آب دریای این جهان را میتواند در خود جای دهد؟ فقط قسمت یک روزهیی. ولی کوزه چشم کسی که حریص است هرگز پر نمیشود.
موضوع خواستنهای این دنیایی ما است که هرگز تمام نمیشود و همواره ادامه دارد. پول بیشتر، خانه بهتر و بزرگتر، ماشین بهتر، مدرک تحصیلی بالاتر، شغل بهتر و …
هر کدام از این خواستههای دنیایی را که به دست آوری یک روز یا چند روز یا حداکثر چند ماه از آن بابت خرسند خواهی بود و بعد از چشم تو خواهد افتاد و سطح بالاتری را طلب خواهی کرد و این است در بند این دنیا بودن. خواهشهایی که هرگز تمام نمیشوند و با پر شدن یک کوزه ، کوزه دیگری باید پر شود و کوزه چشم حریصان هرگز پر نمیشود و از نظر مولانا این یعنی در بند بودن. راه حل مولانا برای گسستن این بند و آزاد شدن از حرص دنیا قناعت است و این شاید اولین درس عملی مولانا در مثنوی باشد.
مثال دیگری که مولانا میآورد صدفی است که در عمق دریاست. دهان این صدف چقدر از آب دریا را میتواند در خود جای دهد ؟ اگر این صدف مدام دهان خود را باز کند و آب بیشتری از دریا طلب کند چه میشود ؟ دهانی که همیشه باز است و هرگز سیراب نخواهد شد. صدف باید قانع شود و دهان خود را ببندد تا پر در شود.
راه حل مولانا قانع شدن چون صدف و جامه چاک شدن از عشق است.
دیدگاهتان را بنویسید