بشنو
گُمان خودش، پندار خودش
وجود حقیقی ما
جسم مادی
پوشیده، نهان
کسانی که حال خوب دارند. کسی که حال قلبی و روحانی خوب دارد.
کسانی که حال بد دارند. کسی که حال قلبی و روحانی او بد است.
کسانی که حال بد دارند. کسی که حال قلبی و روحانی او بد است.
کسانی که حال خوب دارند. کسی که حال قلبی و روحانی خوب دارد.
پوشیده، نهان
جسم مادی
وجود حقیقی ما
ـمولانا در مثنوی کلمه جان را به معنای آن وجود حقیقی ما و شاید معادل روح به کار میبرد. در هر صورت جان آن وجود اصلی و حقیقی ما است که سوار بر مرکب تن است و یا در قفس جسم و تن محبوس است.
جانِ جان یا جانان آن وجود مقدسی است که جان همه ما در واقع از آن جان گرفته شده است و صاحب همه جانها اوست. او که از روح خود در ما دمیده است.
گُمان خودش، پندار خودش
ـمن برای هر جمعیّتی از مردم نالیدهام. من برای مردمی از خوش حالان و برای مردمی از بد حالان ناله سر دادهام. من برای هر جمعیّتی ناله سر دادهام ولی هر کس مطابق ظَنّ و گمان خود یار من شد و هیچکس واقعا از درون من اسرار من را جستجو نکرد! هیچ کس اسرار واقعی من را نَجُست و هر کسی مطابق وهم و گمان خودش با من یار شد! اگر چشم و گوش تو نور داشته باشد خواهی دانست که سِرِّ من همان ناله من است و اسرار من از نالههای من دور نیست.
من برای مردم و دستههای زیادی از بدحالان و خوشحالان ناله کردهام. هیچ کس اسرار من را از درون من نجُست و هر کسی با ظن و گمان خودش یار من شده است. اگر چشم و گوش آن نور را داشته باشد اسرار را از آواز من میشنود و میبیند که سّرِ من از ناله من دور نیست. تن و جان، جسم و روح از همدیگر پوشیده نیستند! اگر کسی در تحت دستورِ دیدِ جان باشد، اگر چشم و گوش تو آن نور را داشته باشد و در تحتِ دستور دیدِ جان باشی خواهی دید که تن و جان یکیست و از هم پوشیده نیستند. خواهی دانست که روح و جسم یکیست و از هم جدا نیستند!
این جملات از کیست؟
آیا مولانا است که میگوید من به هر جمعیتی نالان شدم؟!
آیا این نی است که میگوید من به هر جمعیتی نالان شدم و در مجالس خوش حالان و بد حالان نواختهام و جفق خوشحالان و بدحالان بوده است؟ چه کسی است که میگوید: «هر کسی از ظَنِّ خود شد یار من»؟ چه کسی است که میگوید : «هر کسی مطابق گمان و پندار خود یار من شده است و هیچکس از درون من اسرار من را نجسته است»؟!
سِرِّ من همان ناله من است یعنی چه؟
آیا این ساز نی است که میگوید سِرّ من و اسرار من در همین نالیدن و صدایی است که از من مینشوی؟ آیا این ساز نی است که میگوید: «اسرار من در نواهایی است که از من میشنوی اگر چشم و گوش تو آن نور را داشته باشد از نوای من اسرار من را خواهی شنید»؟
چشم و گوش را آن نور نیست یعنی […]
اگر مولانا نی است و صرفا یک رسانه است پس این نوایی که ما میشنویم از نی زن است که میگوید من به هر جمعیتی نالان شدم. او میگوید که برای هر جمعیتی نالان شدم و برای بدحالان و خوشحالان زیادی نالان شدم. هر کسی از ظن خود و از نگاه خودش یار من شد و هیچ کس از دورن من اسرار من را جستجو نکرد.
گویی او میگوید که من این درد اشتیاق را برای هرجمعیت و هر گروه و هر کسی که گفتهام هر کسی و هر جمعیتی از خوش حالان و بد حالان همه از نگاه خودشان و از ظن خودشان یار من شدند و هیچ کس از درون من اسرار من را جست جو نکرده است. سِرّ من در واقع از همین ناله من دور نیست و اگر آن نور در چشم و گوش باشد میتواند اسرار من را در همین نالههای من دریافت کند.
تن از جان […]
حالا این مولانا که به مرتبه فقر و نیستی وجودش رسیده است و به مرتبه نی و نیشکر رسیده است آمده است نزد ما تا پیامی را برای ما بیاورد. آمده است تا برای ما پیامی از اونجا بیاورد.
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم
از پیش اون یار و از پیش اون وجود مطلق آمدم، من شکرین شدم، رفتم به اونجا، باز گشتم و حالا برای شما پیامی دارم که این مثنوی است. سر دلبر را در حدیث دیگران نقل می کند.
کسی که رفته است آنجا و برگشته است، اکنون دیگر در همه منازل حضور دارد. هم در منازل قبض و هم در منازل بسط. پس میگوید جفت بدحالان و خوشحالان شدم، هم در منزل فراغ و هم در منزل وصال.
هر کسی از ظن خودش و مطابق فهم خودش یار من شد اما از درون من نجست اسرار من.
کسانی […]
غیر از این چشم سر چشم دیگری داری
غیر از این گوش ظاهری گوش دیگری داری، غیر از حواس ظاهری پنج گانه، حواس دیگری داری. برای اینکه به آن حواس باطنی خودت دست پیدا کنی باید این حواس ظاهری را ببندی. با حس باطن بین می توانی حق را تشخیص دهی. آن اقلیتی را پیدا کن که نور قلب دارند و چشم باطن بین دارند و حق را تشخیص می دهند و از ایشان تبعیت کن.
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورنده لقمه های راز شد