بشنو

فهرست مثنویchevron_leftدفتر اولchevron_leftطوطی بقالchevron_leftحکایت بقال و روغن ریختن طوطی در دُکان

بود بقّالی و وی را طوطیی خوش‌نوایی، سبز، گویا، طوطیی
بر دُکان بودی نگهبانِ دُکان نکته گفتی با همه سوداگران
در خطابِ آدمی ناطق بُدی در نوای طوطیان حاذق بُدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود در دکان طوطی نگهبانی نمود
گربه‌ای بر جَست ناگه در دکان بهرِ موشی، طوطیَک از بیمِ جان
جَست از سوی دکان، سویی گُریخت شیشه‌های روغنِ گُل را  بریخت
از سوی خانه بیامد  خواجه‌اش بر دکان بنشست، فارغ، خاجه‌وش
دید پر روغن دکان و جامه چرب بر سرش زد، گشت طوطی کَل ز ضرب
روزکی، چندی سخن کوتاه کرد مردِ بقّال از ندامت  آه  کرد
ریش برمی‌کَند و می‌گفت: «ای دریغ کآفتابِ نعمتم شد زیرِ میغ
دستِ من بشکسته بودی آن زمان که زدم من بر سر آن خوش زبان