بشنو

فهرست مثنویchevron_leftدفتر اولchevron_leftپادشاه و کنیزکchevron_leftفرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر

آن که کشته‌ستم پی مادونِ من می‌نداند که نخسبد خونِ من؟
بر من است امروز، و فردا بر وی است خونِ چون من کس چنین ضایع کی است؟
گر چه دیوار افکند سایه‌ی دراز بازگردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعلِ ما ندا سوی ما  آید  نداها  را  صَدا
این بگفت و رفت در دم زیر خاک آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک
زان که عشق مردگان پاینده نیست زان که مرده سوی ما آینده نیست