بشنو
ای عزیز این را بدان که بسیار پیش آمده است و پیش خواهد آمد که من و تو حقیقتی چنان آشکار را جلوی چشم خود نبینیم! گویی کسی جلوی چشم تو را گرفته است و انگشت خود را در گوش تو فرو کرده است که آن صدا را نشنوی و آن منظرهای که در جلوی چشم تو پدیدار است را نبینی! بله شیطان میتواند پدید را ناپدید کند و ناپدید را پدید کند!
و ما دنبال آن نقش پدید ناپدید هستیم! دنبال آن نقشی هستیم که در ظاهر پدید است ولی در واقع ناپدید است! دنبال خیال هستیم! در عالم خیال زندگی میکنیم و تا زمانی که در عالم خیال هستیم دنبال سایه هستیم و دنبال آن نقش پدید ناپدید هستیم و «آه از آن نقش پدید ناپدید!» تا زمانی که در «عالم خیال» هستی و وارد «عالم عقل» نشدهای هم گرفتار «موش دزد» هستی و هم از آن «دزد لئیم» در امان نیستی و هم در بندِ آن «نقش پدیدِ ناپدید» هستی و دنبال سایه هستی و دنبال سایهای میدوی!
در ابیات بعدی خواهیم خواند که من و تو عمری را به دنبال سایهای میدویم و چندان همه عمر به دنبال سایهها میدویم و به سوی سایهها تیر میاندازیم که عمر تمام میشود و تیرهای در ترکش تمام شود و البته که سایه مرغی که در بالا در پرواز است قابل شکار کردن نیست!
تو دایهای نیاز داری!
باید وارَهی از خیال و از سایه و باید سایه یزدان را دایه خودت قرار بدهی.
چگونه میتوانی از عالم خیال به دَر آیی و دنبال سایه نباشی و دیگر دنبال آن نقش پدید ناپدید نباشی؟؟ پاسخ را باید در ابیات بعدی جستجو کنی آنجا که فرمود:
سایه یزدان چو باشد دایهاش | وارَهاند از خیال و سایهاش |
باید از خیال و از سایه رها شوی و دایهای میخواهی که سایه یزدان باشد و ابیات بعدی را با دقت بیشتری بخوان تا بدانی «سایه یزدان» اگر دایهات شود هم او تو را از «خیال و سایه» وارَهاند.
دیدگاهتان را بنویسید