بشنو

فهرست مثنویchevron_leftدفتر اولchevron_leftمقدمهchevron_leftادامه مقدمه

جمله معشوق است و عاشق پرده‌‌ای زنده معشوق است و عاشق مُرده‌‌ای
چون نباشد عشق را پَروای او او چو مرغی ماند بی‌پَر، وایِ او
من چگونه هوش دارم پیش و پس چون نباشد نورِ یارم پیش و پس؟
عشق خواهد کین سخن بیرون بُوَد آینه غمّاز نبود، چون بُوَد؟
آینه‌ت دانی چرا غمّاز نیست؟ زآن که زِنگار از رُخَش مُمتاز نیست
زِنگار

زنگ فلزات و آیینه، کدر شدن آیینه

غمّاز

بسیار سخن چین، اشاره کننده با چشم و ابرو

پَروای

بیم، هراس، میل و رغبت

پَروای:

بیم، هراس، میل و رغبت

ـ
غمّاز:

بسیار سخن چین، اشاره کننده با چشم و ابرو

ـ
زِنگار:

زنگ فلزات و آیینه، کدر شدن آیینه

ـ

همه هستی همان معشوق است و چیزی به جز معشوق در این هستی وجود ندارد.

عالم همه جلوه‌ای از رخ معشوق است. عاشق فقط پرده‌ای است و حجابی است که بر معشوق افتاده است. وجود ما و بودن ما در واقع همان پرده و حجاب است. اگر این پرده بیافتد خواهیم دید که ما و من وجود ندارد و جمله عالم همان معشوق است و عاشق در واقع پرده‌ای است که حجاب شده است.

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

زنده همیشگی فقط همان معشوق است و هر چیز دیگری در این هستی محکوم به فناست. فقط معشوق است که باقی است و عاشق در واقع مرده ‌ایست.

مصرع دوم شاید اشاره به آیه ۸۸ سوره قصص دارد که می‌فرماید: همه چیز نابود می‌شود مگر ذات خداوند

و یا آیات ۲۶ و ۲۷ سوره الرحمن که می‌فرماید: همه آنچه در دنیاست رو به سوی فنا می‌رود در حالی که ذات پروردگار تو باقی […]

آخرین ویرایش 11 مرداد 1400

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

و با خدا معبودى ديگر مخوان خدايى جز او نيست جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانيده مى ‏شويد.

 

 

آخرین ویرایش 18 بهمن 1400

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ

هر چه بر [زمين] است فانی ‏شونده است

وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ

و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند

آخرین ویرایش 30 بهمن 1400