بشنو

فهرست مثنویchevron_leftدفتر اولchevron_leftمقدمهchevron_leftادامه مقدمه

جسمِ خاک از عشق بر افلاک شد کوه، در رقص آمد و چالاک شد
عشقْ، جانِ طور آمد، عاشقا ! طورْ مست و خَرَّ موسی صَاعِقا
با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی
هر که او از هم زبانی شد جدا بی زبان شد، گرچه دارد صد نوا
چون که گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زآن پس ز بلبل سرگذشت
افلاک

آسمانها، مراتب بالاتر این عالم مادی

خَرَّ موسی صَاعِقا

موسی از بلندی به پستی سقوط کرد

طور

اشاره به کوه طور است، طور سینا

کوه، در رقص آمد

جلوه‌ای از پروردگار به کوه تابید و کوه فرو ریخت، پاره پاره شد

کوه، در رقص آمد:

جلوه‌ای از پروردگار به کوه تابید و کوه فرو ریخت، پاره پاره شد

ـ
کوه پاره پاره شد. جلوه‌ای از پروردگار به کوه تابید و کوه فروریخت. این فرو ریختن و پاره پاره شدن را مولانا در رقص آمدن تشبیه کرده است
طور:

اشاره به کوه طور است، طور سینا

ـ
خَرَّ موسی صَاعِقا:

موسی از بلندی به پستی سقوط کرد

ـ

اشاره به داستان کوه طور دارد که وقتی جلوه‌ای از پروردگار به کوه طور تابید، کوه نتوانست تحمل کند و پاره پاره شد و موسی نیز نتوانست طاقت بیاورد و ار حال رفت

افلاک:

آسمانها، مراتب بالاتر این عالم مادی

ـ

جسم خاکی انسان با عشق آسمانی می‌شود.

موسی از خداوند خواسته بود که خودت را به من نشان بده ! جلوه‌ای از خداوند بر کوه طور افتاد و کوه نتوانست این جلوه را برتابد و کوه طور یا همان طور سینا صد پاره شد و موسی دانست که او هرگز نمی‌تواند در خداوند نظر کند همانگونه که کوه طور نتوانست جلوه‌ای از رخ خداوند را تحمل کند. اینجا مولانا به این حکایت اشاره می‌کند و می‌گوید انسان خاکی با عشق افلاکی می‌شود همانگونه که کوه با جلوه‌ای از عشق در رقص آمد و چالاک شد.

جلوه‌ای از آن عشق به کوه تابید و کوه در رقص آمد و چالاک شد پس نور آن عشق اگر بر جسم خاکی انسان بتابد، این جسم خاکی هم صدپاره خواهد شد و بر افلاک می‌رود. شاید اشاره به معراج پیامبر اسلام و به افلاک رفتن حضرت محمد است و شاید اینجا مولانا این افلاکی شدن را […]

آخرین ویرایش 11 مرداد 1400